جامعه کهنه

ساخت وبلاگ

راه رفتن با پای داغون تقریبا غیرممکن است. امیدوارم در دو یا سه روز آینده بهتر شوم اینجور لنگ زدن جالب نیست. نشد باشگاه هم بروم و لنگان لنگان برگشتم منزل.

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 26 خرداد 1401 ساعت: 15:07

دیروز یکی دیگر از همکاران ما پس از دو سالی مبارزه با بیماری سرطان فوت کرد. آدم قوی بنیه‌ای بود اما به سرعت توانش را از دست داد. نخست کرونا گرفت و گمان می‌کرد کرونا زده است به پایش و به این دلیل لنگ می‌زند اما بعد مشخص شد سرطان پیشرفته‌ای دارد که به پایش زده است و درمان هم چندان موثر واقع نشد. مرگ سرنوشت همه ماست و تنها چیزی است که با اطمینان می‌شود گفت اتفاق می‌افتد. ساختمان اداره ، اتاقش. کلاس‌ها و... همگی سرجایشان هستند و ... تنها مختصر خاطره‌ای می‌ماند که آن هم فراموش می‌شود. پس از مدتی تعداد آشنایان آدم در دیار باقی بیش از آشنایانش در دنیا می‌شود. خدابیامرزد. مرد خوبی بود و برای من یک دوست و بزرگ ‌تر جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 134 تاريخ : پنجشنبه 26 خرداد 1401 ساعت: 15:07

این روزها اداره زودتر آغاز می شود. پنج شصبح بیدار می شوم با بدبختی و شش، شش و ربع می زنم بیرون. زود می رسم سر کار. کمی بدنم کم آورده است و مداوم خسته ام. هم به این دلیل که در راهم و هم به دلیل مشغولیت ذهنی. کرایه خانه ها بسیار زیاد شده است و ممکن است مجبور شوم جا را عوض کنم. البته اگر جایی گیر بیاورم. چون به دلیل خرید خانه کسری بودجه دارم. خلاصه اینکه باید ببینم چه می شود. خود این خانه هم باوجودی که کارهایش را انجام داده ام اما سندی در کار نیست فعلا. گویا پایان کار هنوز داده نشده است و فعلا سندی در کار نیست. به مادرم می گویم شانس اوردیم سرمان کلاه نگذاشتند چون اصلا ما در این موارد تحقیق نکردیم. البته که ضرر نکردم و شاید فکر نکردن به این چیزها به نفع من هم شده باشد اما خب به هر حال در اینکه به آن فکر نکرده ایم و یک تحقیق مختصر نکرده ایم محل اشکال است. مثلا درس خوانده ام عقلم به این چیزها نرسید. جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 26 خرداد 1401 ساعت: 15:07

برگشتن از اداره بود که به همکارم گفتم خاک شده. گفت ابر شده و باران می باردو من گفتن خاک شده. رفت و من را رساند زیر گذری که اکباتان را وصل می کند به شقایق. رسیدم خانه کولر را روشن کردم و هنوز بوی خاک می امد. شب که شد زود خوابم برد و صبح نشده همکارم گفت که تعطیل شده است. روز سه شنبه وقت شد تا بعد از مدتها بروم و موهایم را کوتاه کنم. شاهرخ مجدداً تزهای سیاسی داد و از همه در گفت و گفت و آخرش رسید به کنکور و بعد به مهاجرت و... اما خب موهایم را هم کوتاه کرد. ناهار چیز حسابی ای نخوردم اما شام رفتم پیش مادرم این ها و برایم چیزی درست کرد. با مخمل هم مختصری المانی کار کردم. پیشرفتم کند شده است اما دوست دارم یادش بگیرم. نشد کتاب بخوانم. جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 14:18

به مخمل گفتم که روزگاری نوابغ سمت هنر می رفتند و باید آنجا جست و جویشان می کردی. اکنون قطعا این طور نیست. نوابغ امروز که دنیا را تغییر داده و تاثیرات بزرگی بر جهان گذاشته اند یا می گذارند در حوزه آی تی و ژن و تکامل فعال هستند. دیگر هنر چیزی است به شدت شخصی. حتا شخصی هم نیست چیزی است که نیست مربوط به گذشته است.

جامعه کهنه ...
ما را در سایت جامعه کهنه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : changizia بازدید : 132 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 14:18